فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

پرواز یک فرشته

مکه میعادگاه عاشقان

لبیک اللهم لبیک وای پسری نمیدونی چقدر خوشحالم یه نیم ساعت پیش رفته بودم خونه مامان جون اینا ( مامان بابایی) که طبقه بالامون هستن از مامان جون یدونه تخی بگیرم دیدم مامان جون داره یه چیزی زمزمه میکنه با خودشو اشک میریزه وقتی من و دید با خوشحالی گفت می خوام یه خبر خوش بهت بدم منم با کنجکاوی تمام پرسیدم چی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان جون هم با چشمهای پر از اشک خوشحالی گفتن اسمشون همراه  با آقا جون در اومده واسه زیارت خونه خدا کلی خوشحال شدم و منم به یاد اون روزی که اسم خودم در اومده بود یه دل سیر گریه کردم و واسه گرفتن مژده تندی زنگ زدم به بابا جون و اونم خوشحال کردم می مونه عمه فهیمه جون که ال...
30 ارديبهشت 1391

آزمایش سلامت جنین

سلام پسری ... امروز بابا جون ساعت ٢:٣٠ تو راه برگشت به خونه می خواد بره جواب آزمایش سلامت جنین شمارو بگیره تا مامانی ساعت ٣ ببره به خانم دکتر نشون بده , پسری خیلی استرس دارم ,خیلی خیلی زیاد اما دلم روشن که خدای مهربونم تو رو صحیح و سالم تو آغوشم قرار میده , مامان خیلی برای سلامتت دعا می کنه آخه مامانی دیوونه وار دوست داره . پسری شما هم برای سالم به دنیا اومدنت دعا کن آخه خدا دعای فرشته کوچولویی به پاکی شما رو زودی مستجاب می کنه ... خیلی خیلی خیلی ....................................... دوست دارم  این و هیچ وقت فراموش نکن ...
30 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

سلام عشق عمه جوووووون نمی دونی چقدر چشم انتظارم که بیای توو جمع ما‚هممون بی صبرانه منتظریم الان تقریبا ١٧ هفته و ٢ روزه که توو شیکم مامان جون جا خوش کردی‚دیشب نبضتو حس کردم امیر عباسم الهی عمه جون قربون نفسات بره امیرم دوست دارم... ...
30 ارديبهشت 1391

خیلی دوست دارما

به نام خدای زیبایی ها ، یه نام خدایی که تو رو به من هدیه داد , به نام اونی که حس خوب مادر شدن و به من هدیه داد , سلام پسرم , سلام به روی ماهت عزیز مادر , مامانی امروز خیلی شیطونی کردیا از صبح تا حالا که نشستم پشت سیستم و دارم برات می نویسم کلی مامانی و اذیت کردی اما اشکال نداره این شیطونی کردناتم شیرین و دوست داشتنیه , راستی پسرم من و بابا دیروز از تهران برگشتیم رفته بودیم خونه عمه فاطمت عزیزم , پسر عمه پویا همش سراغ شمارو می گرفت که کی به دنیا میای ؟ هنوز پا توی دنیای ما نذاشتی میگه کلی دوست داره .... شنبه من و عمه جون رفتیم مهستان کلی گشتیم تا واسه شما گل پسر یه بلوز و شلوارک خوشگل خریدیم وقتی بابا جون دیدشون کلی نازت داد . راستی مامانی, ...
26 ارديبهشت 1391

فرشته کوچولوی مامان میشه برامون دعا کنی

سلام امیرعباسم , گل پسرم قند عسلم , الان که دارم اینا رو برات مینویسم ساعت 4:30 پنجشنبه 21 اردیبهشت 91 امروز آقاجون شیرزاد و مامان جون فاطمه هر دوتا کنکور ارشد دادن من و بابا هم جمعه و شنبه امتحان داریم فرشته کوچولو میشه برامون دعا کنی که قبول بشیم آره عشقم میشه ؟؟؟ دعا کن که امسال هر 4نفرمون ارشد قبول بشیم ... مرسی پسرم , اگه شما از خدای آرزوها ,خدای مهربونی ها بخوای حتما قبول میشیم ....... راستی مامان و بابا خیلی دوست دارنا ... الان درست 16 هفته و 1 روز که تو شکم مامانی اینقدری دوست دارم که می خوام جونم و هستیم و فدات کنم مامانی . بابایی هم خیلی دوست داره هر روز که میگذره بیشتر دلمون برای به دنیا اومدنت و دیدن روی ماهت لک می زنه ....
21 ارديبهشت 1391

سری اول لباس های امیر عباس گلم

امیرعباسم این یه سره خوشگله اردیبهشت ٩٠ مامان و بابا که رفته بودن مشهد خریدن به امید روزی که خدا به ما هم یه نی نی ناز بده این لباس خوشگل و ناز وقتی رفته بودم مکه خریدم عمرم این بلوز شلوار قرمز نازو مامان جون فاطمه برات خریده ( کلی هم نازت داد ) این بلوز شلوار زرافه ای خوشکلم مامان فاطمه خریده این 3 تا ست بلوز و شلوار و کلاه و پدر جون بیژن از مکه خرید واست گلم این سرویس 5 تیکه رو خاله محدثه دوست مامانی برات خریده این بلوز نازو عمه فهیمه جونت وقتی فهمید پسری برات خرید گلم   ...
21 ارديبهشت 1391

یکی بود یکی نبود

به نام یگانه آفریننده هستی  یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچکی نبود . یه روزی یه جایی یه کسی دلش خیلی گرفته بود . نمیدونست چرا خدای رنگین کمونها خدای مهربونی ها دیگه صداشو , صدای آرزوهاشو نمیشنوه با نه میشنوه جواب نمیده ... مگه خدا جون چی ازت خواستم ؟؟؟ تو که بزرگی ,تو که کریمی , تو که مهربونی چرا به من و علی یه بچه نمیدی ؟ چرا ؟؟؟............ دلش گرفته بود دستاش یه سمت آسمونا نگاش خیس و بارونی لباش مملو از دعا اما نشد که نشد , یک سال , دوسال نه یه ذره بیشتر گذشت اما انگار خدا هنوز نمی خواست جواب بده ... یه روزی از روزهای خدا دلش خیلییییییییییییییییییییییییی گرفته بود بی حوصله ...
20 ارديبهشت 1391
1